http://www.roz2pix.rozblog.com
ادامه مطلب...
تاریخ: جمعه 1 بهمن 1389برچسب:داستان طنز,داستان كوتاه,داستان خنده دار,معلم آزاري,جديد,عكس,اس ام اس عاشقانه,اس ام اس,
ارسال توسط JaVaD
جوانی می خواست زن
بگیرد به پیرزنی
سفارش کرد تا برای او
دختری پیدا کند.
پیرزن به جستجو
پرداخت، دختری را پیدا
کرد و به جوان معرفی
کرد وگفت این دختر از
هر جهت سعادت شما را در
زندگی فراهم خواهد کرد.
جوان گفت: شنیده ام قد
او کوتاه است.
پیرزن گفت: اتفاقا
این صفت بسیار
خوبی است، زیرا لباس
های خانم ارزان تر تمام می
شود
جوان گفت: شنیده ام
زبانش هم لکنت دارد
پیرزن گفت: این هم
دیگر نعمتی است زیرا
می دانید که عیب بزرگ
زن ها پر حرفی است اما
این دختر چون لکنت
زبان دارد پر حرفی نمی
کند و سرت را به درد
نمی آورد
جوان گفت: خانم همسایه
گفته است که چشمش
هم معیوب است
پیرزن گفت: درست
است ، این هم یکی از
خوشبختی هاست که
کسی مزاحم آسایش شما
نمی شود و به او طمع
نمی برد.
جوان گفت: شنیده ام
پایش هم می لنگد و این
عیب بزرگی است
پیرزن گفت: شما
تجربه ندارید، نمی
دانید که این صفت ،
باعث می شود که
خانمتان کمتر از خانه
بیرون برود و علاوه بر
سالم ماندن، هر روز هم از
خیابان گردی ، خرج
برایت نمی تراشد
جوان گفت: این همه به
کنار، ولی شنیده ام که
عقل درستی هم ندارد
پیرزن گفت: ای وای،
شما مرد ها چقدر بهانه
گیر هستید، پس
یعنی می خواستی عروس
به این نازنینی، این
یک عیب کوچک را هم
نداشته باشدhttp://www.roz2pix.rozblog.com
ادامه مطلب...
ارسال توسط JaVaD
یه روزی یه مرده نشسته
بوده و داشته روزنامه اش
رو می خونده که زنش یهو
ماهی تابه رو می کوبه
تو سرش!
مرده می گه: برا چی این
کار رو کردی؟
زنش جواب می ده: به خاطر
این زدمت که تو جیب
شلوارت یه تکه کاغذ
پیدا کردم که توش اسم
جنى )یه دختر( نوشته
شده بود…
مرده می گه: وقتی هفته
پیش برای تماشای
مسابقه اسب دوانی
رفته بودم اسبی که
روش شرط بندی کردم
اسمش جنی بود.
زنش معذرت خواهی می
کنه و می ره به کارای
خونه برسه.
سه روز بعد، مرد داشت
تلویزین تماشا می کرد
که زنش این بار با یه
قابلمه ی بزرگتر می
کوبه تو سرش به طوری
که مرده تقریبا
بیهوش می شه.
مرد وقتی به خودش میاد
می پرسه این بار برای
چی منو زدی؟
زنش جواب می ده: آخه
اسبت زنگ زده بود!http://www.roz2pix.rozblog.com
ادامه مطلب...
ارسال توسط JaVaD
ارسال توسط JaVaD
میری به شاهزاده خانمی
گفت: من عاشق توام.
شاهزاده گفت: زیباتر از
من خواهرم است که در
پشت سر تو ایستاده
است.
امیر برگشت و دید
هیچکس نیست .
شاهزاده گفت: تو عاشق
نیستی ؛ عاشق به غیر
نظر نمی کندhttp://www.roz2pix.rozblog.com
ارسال توسط JaVaD
آخرین مطالب